سلام
دیشب با دوستان بیرون رفته بودیم و شامی حاضری باهم خوردیم و تا دمدمای
صبح بیدار بودیم و بعد وقت اذان از هم جداشدیم و به قولی نخود نخود خانه
خود. بعد شام در حالی که داشت چایی آماده می شد بحث شد و خانمی که تازگی
برای دوره شش ماهه دانشجویان دکترا به کره آمده اند بحث از مهاجرت به
کانادا آوردند و آقایی که تازه وارد دانشگاه ما شده اند هم تایید کردند و
پرسیدند شما واقعا می خواهید برگردید؟ به نظر من آدم باید برود دنیا را
بگردد در جاهای مختلف زندگی کند و این که دینی احساس نمی کنم به کشور و آن
خانم هم مصر که کشور خراب است.محیط های کار خوب نیست. رشوه هست فساد هست
.نمی گذارند کار بکنی و...آدم باید برود ترازهایی متفاوت از زندگی
درکشورهای متفاوت را تجربه کند و...
خوب من و آرش بیشتر داغ کرده بودیم که انتظار نداشتیم شماها این طوری
باشید و چرا مهاجرت و بحث به حدی کشید که من با استناد به یک ضرب المثل
محلی چیزی گفتم که مفهوم آن این بود که بروید که برنگردید.شاید خاطرشان را
آزرده کردم که قطعا پوزش خواهم خواست ولی هرگز تفکرم را رد نخواهم کرد.
تاکید کردم که به جای مهاجرت تلاش خواهم کرد که کاری کنم ایران جایی بشود
که دیگران برای آن له له بزنند. شک نکنید که به حد کافی روی ایران متعصب
هستم و البته همیشه سعی کرده ام با وجود نداشتن هیچ اختیار خاصی در
محدوده خودم منشا اثر باشم.می دانم که به دلیل گیر دادن بسیار شاید کسانی
از من ناراضی باشند ولی اهمیتی هم نمی دهم چون باید همیشه سعی در تغییر
داشت. شاید ایراد بگیرید که خودت چرا بیرون ایرانی؟ ایرادی که آنها
گرفتند. برداشتی کاملا اشتباه از تفکر من و آرش و ... آمدن به سرزمین
بیگانه برای جذب شدن و محو شدن و مهاجرت نبوده است بلکه برای آموختن
چیزهایی است که در ایران نیست یا باید وقت بیشتری برایش صرف کرد . بد
فهمیده بودند مخالفت من با مهاجرت را. این که بروی و از سرزمین های دیگر
تجارب مثبت را بیاوری برای کشورت و مردمت و خودت هم سودش را ببری نه تنها
بد نیست بلکه بسیار خوب است ولی به در یوزگی رفتن و در سفارت ها صف کشیدن
برای مهاجرت چیزی دیگر است. بروی جوانیت و مغزت را تقدیم آنها کنی و عصاره
وجودت را تقدیم آنها کنی و بعد که پیر شدی بیایی ایران که بمیری حرف زور و
بی منطقی است. با سرمایه های ملی این کشور تحصیل کردن ( می دانم تلاش خود
شخص هم هست) و بعد خدمت بیگانه کردن حکایتی است غریب. عزیزانم اگر می
خواهید بعد کار و کیف و حالتان که دیگر هیچ بهره ای برای خارجی ها نداشتید
و صد البته به جای استفاده بردن از بیمه های پیری و سالمندی همان کشورهایی
که برایشان بیگاری کرده اید به ایران برگردید و به فکر درمان دردهای
بیشمار پیری خود در ایران باشید اشتباه کرده اید.ایران به نیروهای جوان
پرتلاش و غیرتمند و کار و کار و کار نیاز دارد نه کسی که بعد چند سال یک
گور را اشغال کند.دست کمش می دان دیگر در تهران برای همان گورش هم جا
نیست. لطفا اگر به درد ایران نمی خواهید بخورید و نمی خورید همانجایی که
هستید بمانید. من هم همه آن چیزهایی که آن خانم گفتند و احتمالا شمایی که
با من مخالفید خواهید گفت را می دانم ولی به جای در رفتن با آنها روبرو می
شوم و به اهداف خودم هم ان شا الله می رسم. بیشتر از همه وقتی عصبانی شدم
که گویا همه فسادهای همه دنیا در ایران است و بقیه معصومین هستند. اگر هم
مشکلی هست خوب شمایی که ایرانی هستید هم دست کم چون سکوت می کنید در این
مشکلات سهم دارید و نمی توانید بگویید بقیه ایرانیان این گونه هستند ولی
من نیستم. این که کسی راه و روش زندگی خودش را تعیین کنید مورد احترام من
است ولی هیچ دلیلی نمی بینم کسی برای توجیه آن مثلا مهاجرت به خارج از
کشور به همه چیز این مردم و کشور اهانت کند تا خودش را راضی کند که حالا
که می خواهم برون بگذار خوب دلم را خنک کنم. من هم می خواهم همه خوبی های
کشورهای دیگر را در ایران ببینم ولی راهش در مهاجرت یک دانش آموخته
نیست.رفتن و برگشت خوب است ولی رفتن برای خدمت به بیگانه هرگز.
2 راه می شود تصور کرد ایران برای ایرانی ایران است یا دوستش بدار یا ترکش
کن البته راه سومی را من پیشنهاد می کنم ایران را دوست بدار و برای ایجاد
تغییرات مثبت و پیشرفت آن تلاش کن.همیشه افرادی هستند که با تغییرات
مخالفند با انها مبارزه کن ( لطفا برداشت سیاسی از هیچ کدام از حرفهای من
نکنید)
محیط کارت را بساز.دانشجوهایی قوی تربیت کن. کارمندان زیردست تنبل و از
زیر کار درو را توبیخ کن.افراد سالم را تشویق کن. در محیطتت برای تغییرات
مثبت تلاش کم.هیاهو نکن .کار کن. بالا دستی های نالایق را رسوا کن و تلاش
کن با افراد شایسته ارتباط کاری گسترده ای برقرار کنی.آیا این کارها واقعا
اگر بخواهیم مشکل است؟ چرا باید همیشه منتظر باشید کسی اول شروع کند بعد
شما دنبالش باشید.
اگر پاستور و کوریها از فرانسه می رفتند بازهم نام و نشانی از آنها می
ماند؟ همین پاستوری که نامش همه جا هست را کشاورزان فرانسوی سنگباران
کردند می توانست زود مثل نمونه های وطنی ما قهر کند و برود انگلستان که در
ان زمان به آنها بهتر می رسیدند یا کوریها منابع مالی بیشتری در انگلستان
می داشتند ولی ماندند و ماندگار هم شدند!
این که درسخوانده های ما برای همیشه از کشور بروند را به عنوان یک حق فردی
برای انتخاب مکان زندگی محترم می شمارم ولی خودشان را نه.آنها را افرادی
ضعیف می بینم که چون نمی توانستند تغییر ایجاد کنند از درماندگی و
خودخواهی برای رسیدن به رفاهی فردی کشور مادر و پدر خود را ترک می کنند و
ریشه های خود را از خاک ایران می برند و در سرزمین بیگانه بوته ای خشک می
شوند که در بیابان غربت با بادهای کوچک قوانین و آداب زندگی در غربت دائم
به این سو و آن سو می چرخند.
شاید بگویید این طوری بیشتر به بشریت خدمت می کنند و منشا اثر می شوند
.این حرفهای قشنگ توخالی را باور ندارم. به قول ایرانیها چراغی که به خانه
رواست به مسجد حرام است.اگر مرد میدانید بسم الله این گوی و این میدان در
ایران کار کنید. در ضمن باید از این افراد پرسید بینی و بین الله اگر ای
مزایای آموزش رایگان و ...در ایران نبود چند نفر از شما می توانستید حتی
دیپلم خود را بگیرید بقیه پیشکشتان . وجدان خودتان بهترین قاضی است.
یک نقل به مضمون هم بکنم از استاد حسابی که در سرزمین بیگانه فکر کرده من
اینجا بمانم که چه؟ بروم گوش چند بچه را در تفرش بکشم که درس بخوانند بهتر
است که اینجا بمانم. همین قدر هم کافی است. اگر استاد حسابی برنمی گشت
شاید الان جایگاهی بسیار بالاتر در علم دنیا می داشت. یک مقام کاملا شخصی.
ولی با فداکاری او قطعا حسابی ها و چه بسا بهتر از (حسابی) های دیگری در
ایران بوجود آمده و خواهند آمد با این تفاوت که در ایران هستند و خواهند
بود و در ایران منشا اثر خواهند شد.
به امید روزی که از تمام دنیا برای دانش اندوزی و کسب ثروت از همه دنیا به ایران بیایند.
کلمات کلیدی :
نوشته شده در یکشنبه 87/6/10ساعت 10:10 عصر  توسط سید جواد
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ